۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

متوليان امامزاده‌هاي سياسي

متوليان امامزاده‌هاي سياسي

عباس عبدي
يكي از دوستان تعريف مي‌كرد كه حدود دو دهه پيش مي‌خواستند سريال يا فيلمي با مضمون مذهبي ‏بسازند، فيلم‌نامه آن طوري بود كه بخش مهمي از داستان در امامزاده‌اي دورافتاده اتفاق مي‌افتاد، و لذا ‏بايد محل يك امامزاده را براي اين كار در نظر مي‌گرفتند، اما به دلايل اقتصادي و اجتماعي به اين نتيجه ‏رسيدند كه بهتر است در اطراف شهر تهران زميني كشاورزي را براي يك يا دو سال اجاره كنند و در آن ‏امامزاده‌اي شبيه‌سازي كنند و پس از اتمام فيلم‌برداري نيز آن را تخريب و زمين را به صاحبش ‏بازگردانند.‏
اين كار انجام مي‌شود و چون ساختمان امامزاده ساده و معمولاً از گل و خاك است خيلي زود ساخته ‏مي‌شود. در اين ميان مشكلي براي ادامه كار پيش مي‌آيد و ساخت فيلم متوقف مي‌گردد و آنان هم ديگر به ‏امامزاده ساخته شده سر نمي‌زنند و قضيه به كلي فراموش مي‌شود. فرض آنان هم اين بود كه صاحب ‏زمين پس از اتمام زمان اجاره، امامزاده را تخريب و زمين را تصرف مي‌كند. يك سال بعد صاحب زمين ‏مراجعه مي‌كند و خواهان استرداد زمين مي‌شود، زيرا در اين مدت مردم قضيه را جدي گرفته و آن بنا به ‏محلي زيارتگاهي تبديل شده و متولي پيدا كرده بود و مالك زمين هم قادر به اخراج آنان نبود!‏
راه‌حل چه بود؟ چرا اين اتفاق رخ داده بود؟ نياز مردم براي توسل جستن به اموري فراتر از فهم عرفي ‏جهت حل مشكلات آنان يك دليل بروز اين اتفاق بود، اما منافع كساني كه خود را متولي اماكني اين ‌چنيني ‏مي ‌كنند را دست‌كم نگيريد. براي درك بهتر قضيه بايد خاطره ديگري را تعريف كنم تا موضوع روشنتر ‏شود. يكي از دست‌اندركاران سابق دولت تعريف مي‌كرد كه مقدمات اجراي يك طرح عمراني مهم را ‏فراهم مي‌كردند كه معلوم شد در مسير اجراي طرح زيارتگاهي كه مشهور به امامزاده است قرار ‏مي‌گيرد و مردم محل به دستور متولي آن امامزاده اجازه انجام طرح را نمي‌دهند. خوب! در فضاي آن ‏زمان هم كسي جرأت نمي‌كرد كه جسارت تخريب چنين مكاني اخروي را براي اجراي طرحي دنيوي به ‏خود بدهد. قضيه مانده بود تا اينكه يك روز منشي اين آقاي رييس به وي اطلاع مي‌دهد كه آقايي آمده و با ‏ايشان كار لازمي درباره آن طرح دارد. پس از ملاقات معلوم مي‌گردد كه ارباب رجوع كسي نيست جز ‏متولي آن محل. خلاصه پس از توضيحات مي‌گويد كه تخريب و انتقال اين محل خرج دارد. آقاي رييس ‏هم مي‌پذيرد كه هزينه! را بپردازد. هزينه! پرداخت مي‌شود و آرامگاه به مكاني بالاتر منتقل مي‌شود. پس ‏از پرس و جو معلوم مي‌شود كه آقاي متولي براي توجيه مردم محل گفته كه مرحوم موجود در مقبره يكي ‏از شب‌ها به خواب وي آمده و گفته است كه چرا اينجا به زيارت من مي‌آييد، قبر واقعي من جاي ديگري ‏است! همان جايي كه بعداً مقبره را با جرثقيل حمل كردند.‏
چند ماه مي‌گذرد و در اواسط احداث طرح دوباره وي به دفتر آقاي رييس مراجعه مي‌كند و خواهان ديدار ‏مي‌شود، پس از ملاقات مي‌گويد كه ايشان ديشب به خواب وي آمده و مي‌گويد قبرش را كمي بالاتر ‏برده‌اند، در حالي كه قبر پايين‌تر است (در داخل طرح قرار مي‌گيرد) آقاي رييس هم با كياست و درايت ‏مي‌فهمد كه هزينه يك خواب ديگر هم بايد پرداخت شود و پرداخت هم مي‌شود!‏
قصدم از بيان اين نقل‌ قول‌ها اين بود كه بگويم، متأسفانه علي‌رغم ظاهر مسخره‌اي كه در اين رفتارها ‏مي‌بينيم، اكنون كه در موعد انتخابات هستيم در رفتارهاي سياسي گروه‌هاي مختلف نيز چيزي كمتر از ‏اين مشاهده نمي‌كنيم، در سياست هم به سرعت يك نفر را تبديل به موجودي معجزه‌دهنده مي‌كنيم و چون ‏از سير امور عادي عاجز هستيم، در پي دستي مي‌گرديم كه از غيب برون آيد و معجزه‌اي كند، و به ‏سرعت براي دخيل بستن به آن عزم خود را جزم مي‌كنيم. اما اين ظاهر قضيه است. در اصل بايد متوليان ‏اين شعاردهندگان و معجزه‌گران سياسي را پيدا كرد. آنان هستند كه در پس ظاهر ماجرا نقش متولي و ‏منافع خود را حفظ مي‌كنند. در ساده‌ترين شكل آن يك متولي با ديدن خواب مقبره را جابجا مي‌كند! و ‏هزينه اندكي هم مي‌گيرد، اما در شكل پيچيده‌اش با تحليل‌هاي مفصل و استفاده از اصطلاحات و ادبيات ‏مدرن و حتي پست مدرن درپي اثبات معجزه‌آفرين بودن امامزاده خودساخته هستيم و دعوت به دخيل ‏بستن به آن مي‌كنيم. در زماني كه بحران‌ها و مشكلات بيشتر است، اين گرايش نمودارتر و مشهودتر ‏است و طبعاً خريدار و بازار داغ‌تري هم دارد.‏
اما بازار سياست در ايران بعد ديگري هم دارد. در اين بازار مثل دعانويس‌ها عمل مي‌كنيم. حتماً ‏مي‌پرسيد كه دعانويس‌ها چگونه‌اند؟ مطالعه‌اي مردم‌شناسي از زنان كوره‌هاي آجرپزي اطراف استان ‏تهران نشان مي‌داد كه آنان وقتي كه شش ماه پس از ازدواج علايم حاملگي را در خود نمي‌ديدند، ‏بلافاصله به دعانويس مراجعه مي‌كردند، و خيلي هم به دعا نويس‌ها اعتقاد داشتند، چون بخش قابل ‏توجهي از آنان پس از پرداخت پول و گرفتن دعا در شش ماه بعد حامله مي‌شدند. بخش باقيمانده مجدداً ‏مراجعه مي‌كردند و دعانويس مدعي مي‌شد كه گره شما سخت‌تر است و نيازمند دعاي قرص و محكم‌تري ‏است و پول بيشتري مي‌گرفت و دعاي جديد مي‌داد. از اين تعداد هم بيشترشان معمولاً پس از 6 ماه حامله ‏مي‌شدند. باقيمانده‌ها مجدداً ‌مراجعه مي‌كردند و دعانويس هم پول بيشتري طلب مي‌كرد و اين راه ادامه ‏داشت و در نهايت هم گره چند نفرشان هيچگاه باز نمي‌شد و قيد دعانويس را مي‌زدند و راه شهر و پزشك ‏را پيش مي‌گرفتند.‏
اما چرا به دعانويس اعتماد وجود داشت. به يك دليل ساده و اينكه اگر هم پيش او نمي‌رفتند به طور عادي ‏و آماري در همان زمان‌ها حامله و بچه‌دار مي‌شدند و اين تأخيرها به لحاظ آماري ثابت شده است و تعداد ‏كمي هم كه هيچگاه در شرايط عادي حامله نمي‌شدند، همان‌هايي هستند كه پس از سال‌ها مراجعه به ‏دعانويس، گره‌شان باز نمي‌شود. خلاصه دعانويسان سياسي ما هم چنين وضعي دارند، هر بار كه گره باز ‏نمي‌شود، طلب اجرت بيشتري مي‌كنند، و حتي راه‌هاي پيچيده‌تري را براي استفاده از اين وردها و ‏تعويذهاي نوشته شده پيشنهاد مي‌كنند. در انتخابات رياست جمهوري پيش‌رو هم بايد شاهد بروز انواع و ‏اقسام متوليان و دعانويس‌ها باشيم كه مردم برحسب گره‌اي كه به كارش خورده نزد يكي از آنان مي‌روند. ‏البته تصادفي هم برخي از اين گره‌ها موقتاً گشوده مي‌شود، اما ربطي به دعانويس و تعويذ نوشته شده او ‏ندارد.‏

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر